معنی پس آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

پس آوردن

لغت نامه دهخدا

پس آوردن

تصویری از پس آوردن — تصویر پس آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

پس آوردن

تصویری از پس آوردن — تصویر پس آوردن

فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس خورده — تصویر پس خورده

پس خورده

بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پیه آوردن — تصویر پیه آوردن

پیه آوردن

کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از بز آوردن — تصویر بز آوردن

بز آوردن

در قماربازی بد آوردن و باختن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پا خوردن — تصویر پا خوردن

پا خوردن

ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سر آوردن — تصویر سر آوردن

سر آوردن

به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رو آوردن — تصویر رو آوردن

رو آوردن

توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی

فرهنگ فارسی عمید

پی آوردن

(هََ)

دنبال کردن نشان پای. برداشتن ایز: زکریا به آن درخت درشد، ایشان پی همی آوردند چون به آنجا رسیدند، گفتند ندانیم اکنون کجا شد. (ترجمه طبری بلعمی)

لغت نامه دهخدا

تصویری از پیش آوردن — تصویر پیش آوردن

پیش آوردن

بحضور آوردن، بخدمت آوردن، بردن نزد کسی

فرهنگ لغت هوشیار

پیه آوردن

پیه گرفتن در آمدن پیه گرد عضوی، 0 نابینا شدن: بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای منست پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشنست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سر آوردن — تصویر سر آوردن

سر آوردن

بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن

فرهنگ لغت هوشیار

پس خورده

آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غسل آوردن — تصویر غسل آوردن

غسل آوردن

غسل کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کم آوردن — تصویر کم آوردن

کم آوردن

کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)

فرهنگ لغت هوشیار

لک آوردن

لک آوردن چشم. نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم آوردن — تصویر هم آوردن

هم آوردن

سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پوست آوردن — تصویر پوست آوردن

پوست آوردن

پوست تازه روییدن (بر درخت عضو سوخته و مجروح)

فرهنگ لغت هوشیار

آب آوردن

جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تگ آوردن — تصویر تگ آوردن

تگ آوردن

حمله ور شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رو آوردن — تصویر رو آوردن

رو آوردن

توجه کردن اقبال کردن (بجهتی یا به سوی شخصی)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پای آوردن — تصویر پای آوردن

پای آوردن

پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پاسخ آوردن — تصویر پاسخ آوردن

پاسخ آوردن

جواب آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دست آوردن — تصویر دست آوردن

دست آوردن

پیدا کردن، یافتن تحصیل کردن

فرهنگ لغت هوشیار

در آوردن

داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پر خوردن — تصویر پر خوردن

پر خوردن

بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پا خوردن — تصویر پا خوردن

پا خوردن

فریب خوردن او، گول خوردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بز آوردن — تصویر بز آوردن

بز آوردن

بد آوردن بد اقبالی آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پس آورد — تصویر پس آورد

رد کردن چیزی مراجعت دادن: کتابی که گرفته بود پس آورد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پی آوردن — تصویر پی آوردن

پی آوردن

دنبال کردن نشان پای

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پاپس آوردن — تصویر پاپس آوردن

پاپس آوردن

قطع نظر کردن، واگذاشتن، باز ماندن از طلب بعجز، منهزم شدن در رزم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پی آوردن — تصویر پی آوردن

پی آوردن

((~. وَ دَ))

تاب آوردن، طاقت داشتن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از آب آوردن — تصویر آب آوردن

آب آوردن

((وَ دَ))

نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می گردد

فرهنگ فارسی معین

پس آوردن، عودت دادن مال، بازگرداندن

فرهنگ گویش مازندرانی